پای تخت تهران و پایتخت !

در کتاب تاریخ خواندیم

اصفهان پایتخت بود.

تبریز پایتخت بود.

هگمتانه پایتخت بود.

بخارا پایتخت بود.

یعنی هگمتانه یا تبریز مثل تهران بوده اند!!

 

از معلم می پرسم: پایتخت یعنی چه؟!

شاید

پایتخت یعنی «پای تخت»!


یعنی هر کجا تخت حاکم بوده همان جا می شده پایتخت!

پس بیرجند، بشاگرد، پاوه، خوی، لالی یا روستای ما کجای تخت می شوند؟!

معلم گفت: تهران پایتخت ایران است.

در تهران خانه هایی هست که دل آسمان را خراش می دهند.

بیچاره پرنده ها!

پس آسمان آن جا حق دارد اینطور سیاه و گرفته باشد.


پای تخت جایی است که همه اخبار مال آنجاست و در بقیه ایران ملالی نیست جز دوری از پایتخت !

در تقسیم میراث بیت المال، سند از خاک تا به لب بام از آن پایتخت نشینان است و از پشت بام تا به ثریا متعلق به بقیه مردم ایران! 

جایی که وقتی درصد آلودگی هوایش بالا می رود، کارمندانش حق دارند در خانه بنشینند؛ ولی در بوشهر یا اهواز که تمام سال هوا غبارآلود است، «حق هوای پاک» جوکی است مثل تحقیر شهرستانی ها در صدا و سیما !

آن جا حتی پل ها از روی هم پل زده اند.

 

اگر مردم به کسی رأی بدهند که پایتختیها دوستش ندارند، حق دارند که مثل آدم های متمدن !سطل آشغال آتش بزنند و در حالی که پای تخت لم داده اند آبروی نظام را با صدای بی بی سی تنظیم کنند.

 

یواشکی از ابراهیم می پرسم: یعنی تهران چند تا هیوندای آوانتای سفید دارد؟!

در تهران همه همیشه کار دارند ولی وقت ندارند.

بچه ها حتی وقتی مدرسه ندارند کلاس دارند!

فرهنگ هم برای خودش سرا دارد.

آقا اجازه: یعنی اینجا که فرهنگ، سرا ندارد، فرهنگ نداریم؟!

در روستای ما همه آفتاب سوخته اند و کسی از ترس آفتاب عینک نمی زند.

 

ابراهیم گفت:

عمویم میدان انقلاب تهران کار می کند.

پس پای تخت، انقلاب هم دارد!!

اصلًا مگر انقلاب تخت دارد؟!

معلم گفت:

گمنام دهر گردد و ویران شود به قهر    شهری که شاه عشق، در آن شهریار نیست.

نمی دانم شاه عشق، شهریار و پایتخت چه ربطی به هم دارند!

 

هگمتانه الآن همدان است.

     همدان الآن پایتخت نیست.

تهران بعدًا چه می شود؟!

معلم هم نمی دانست بعدًا کدام شهر پایتخت می شود.

خدا کند پای تخت

نزدیک روستای ما نباشد تا روستای ما همیشه باشد!


*پای پست نوشت:

- البته که در اینجا منظور گفتمان پایتخت نشینی است و گرنه کیست که نداند در این اقیانوس تهران هم عروس دریایی هست هم شاه ماهی هم کوسه هم ستاره دریایی هم. . . 

- هشدار میثم تمار جدی است: چاه زیر پایمان خیلی عمیق و هولناک است!

خیلی ها سر به آسمان داشتند و به چاه افتادند.


منشور کوروش و سر رئیس مجلس در اصفهان

باسمه تعالی

1- فاز یک میدان امام علی (علیه السلام) یا میدان عتیق یا سبزه میدون یا به قول جماعت اصفهانی فلکه (ف و ل را با کسره تلفظ کنید!) در مراسمی پرحاشیه، افتتاح شد به سلامتی.

البته همچین به سلامتی به سلامتی نبود. یک کمی ناسلامتی هم قاطیاش بود!!

قضیه اصطکاک شهرداری و استانداری اصفهان که دیگر گفتن ندارد ولی صحبتهای آقای لاریجانی، ریاست محترم مجلس، آن را حسابی تکمیل کرد، از قهر استاندار وسط صحبتهای ایشان تا بل گرفتن شهرداری برای کوبیدن دولت و چشم و ابرو رفتنهای همیشگی

نه اینکه بخواهم این وسط، طرف یکی از طرفین دعوا باشم  ولی نسبت به آقای مجلس وکیل الرعایای ملت معترضم حسابی!!

- اینجا جمله ای بود که به دلبل احترام به انتقاد دوستان حذف شد البته این انتقاد پذیری را از پست "عقب نشینی" برادرمان سید یاسین  یاد گرفتم!! -


خود اصفهانیها بی زر، زرند رئیس مجلسمان هم با این گربه رقصانی، کار را تمام کرد

جالب اینکه ایشان در صحبتهایی که در مراسم افتتاح ایراد فرمودند و از قضا مورد توجه رسانهی مهربان و ایران دوست!! BBC قرار گرفت و مشروح آن را پخش کرد از توصیه رهبری به وحدت و ضرورت وحدت در میان مسؤولان گفتهاند!

وقتی رهبری میفرمایند وحدت، من کمترین پستی در وبلاگم مینویسم با موضوع وحدت، رئیس مجلس خبرگان هم میگویند وحدت، رئیس مجلس هم میگویند وحدت، مادربزرگ بیسواد من- که به حبوبات میگوید عقوبات - هم برای وحدت خدمتگزاران نظام و نزدیک شدن دلهایشان به هم دعا میکند

یعنی همه از موضع رهبری سخن میگوئیم و در جایگاه ایشان مینشینیم

پس چه کسی قرار است برای وحدت قدمی بردارد؟!

اصلا قرار هست حرف رهبر زمین نماند؟!!

ایها المسؤولون!! بابا یک کمی اغماض، یک کمی خویشتنداری، حالا رئیس جمهور یک حرفی گفتند شما مجلسیون از رأس اموری افتادید؟!

اتفاقا اگر اینجا، رئیس مجلس سکوت میکرد و میفرمود ؛ رأس امور بودن مهم نیست، خدمتگزاری ملاک است. آن وقت، ما از بزرگترهایمان، ولایت پذیری را یاد میگرفتیم.

خوب شد، شدید سوژهBBC؟

خوب شد دعوایتان منتقل شد به اصفهان؟!

2- اینقدر که رهبری برای کمک به مردم مسلمان، برادر، دردمند و ستمکشیدهی پاکستان تاکید کردند، کاش هزینه افتتاح فاز یک میدان امام علی برای کمک به آنان هزینه میشد.

به خدا، امام علی هم، راضیتر بودند.

 مردم کور نیستند، از زیر گذر که رد میشوند، نتیجه زحمات مسؤولان را میبینند و قدرشناسند، از طریق رسانهها هم که به اندازه کافی این خبر، ساپورت شد.

کاش ولایت پذیری ما به اندازه منشور کوروش برایمان اهمیت داشت!

3- منشور کوروش بخورد توی سر همهی کسانی که نقشهی قرآن سوزی را کشیدند و اجرا کردند و همهی کسانی که احکام قرآن را نادیده میگیرند مثل همهی کسانی که حکم رهبر و ولی امر مسلمین را عمل نمیکنند.

--------------------------------------

پینوشت:

1- حتما حتما حتما صحبتهای رهبری را در جمع اعضای مجلس خبرگان پیگیری کنید.

2- انتخاب این تیتر، فقط جنبه ژورنالیستی دارد و گرنه سر رئیس مجلس برای ما هم محترم است.

3-بعضی خبرگزاریها خبر قهر استاندار و ترک جلسه را تکذیب کردند، گردن خودشون!!!

4- وبلاگ فعلا بی نام ، پستی نوشته با عنوان " از نگاه تو میسوزم" اگر نخوانیدش، حس بی نهایت قشنگی را از دست داده اید.

 

گندم دانشگاه آزاد به مجلس رسید

با روزنامه خودش را باد زد

سبزی‌ها را لای روزنامه پیچید

مادر سبزی‌ها را گرفت، من روزنامه را

درشت نوشته بودند:"وغف"

در مدرسه معلم گفت: وقف را درشت نوشته‌اند، نه درست

پرسیدم: آقا اجازه، وقف یعنی چی؟

پای تابلو نوشت: یعنی «گندم دانشگاه آزاد به مجلس رسید.»

یعنی اگر گندم هم گیرشان نیامد به «جو»اش رضایت دادند!

رضا گفت:

"آقا، خواهر ما هم میره دانشگاه آزاد. دانشگاه دولتی‌ام قبول شد ولی بابامون نذاشت بره، گفت باید همین‌جا درس بخونه، ولی، آقا خرجش خیلی سنگینه."

شاید به همین خاطر است که کمر بابای رضا خم شده!

معلم از کلک مرغابی املا گفت و ما نوشتیم:

کلک مرغابی‌ها همان طور که لاک پشت را پراند دانشگاه آزاد را هم می پراند!

پرسیدم: آقا این دانشگاه آزاد مگه چیه؟

گفت: جایی که تا حالا آزاد بوده و از این به بعد خودمختار هم می شود

دوباره پرسیدم: خودمختار یعنی چی؟

معلم گفت: مرغابی‌ها پراندن را خوب بلدند.

با رضا از مدرسه رفتیم نانوایی

خیابان، خیلی شلوغ بود

یک وانت سفید سبزی فروش تصادف کرده بود

چقدر شبیه وانت بابای رضا بود

جلو رفتیم

وانت بابای رضا بود

روزنامه از دستم افتاد، نان‌ها از دست رضا

کلمه‌ها یکی یکی خونی شد:

دور زدن قانون

مادام‌العمر

وقف

250 هزار میلیارد تومان

مجلس

آزاد

...

مادر،  سبزی  را  سر سفره گذاشت

سبزی‌ها بوی خون بابای رضا را می‌داد.

 

امیرخانی، قدیانی و مسأله ای به نام زلزله !

بسم الله الرحمن الرحیم

1

در مورد مسأله زلزله در تهران آنقدر اخبار زیاد شده که حتی غیر تهرانیها نیز حساس شده‌اند. در میان همه اظهارنظرها، آیت الله سید احمد خاتمی نکته بجایی را مطرح کردند، دلیل همه زلزله ها گناه نیست و برخی جنبه امتحان برای مؤمنین دارد. مراقب باشیم که با این بحثها خدای ناکرده کسی را دلشکسته نکنیم.

حقیقتا مادری که فرزندش را در زلزله بم از دست داده یا کودکی که پدر و مادرش را در زلزله منجیل، با درج اخبار زلزله و ارتباط آن با گناه چه احساسی خواهند داشت؟

از ابو سعید ابوالخیر آموخته ام که اگر اهل تهذیب و معرفت نیستم، منع اهل تهذیب و معرفت نکنم. با نظر آیت الله خوشوقت از جهت ارتباط زلزله تهران با گناه کاملا موافقم، ولی تسرّی دادن مسائل تهران به همه ایران را درست نمی دانم.

اگر میزان و تعداد گناه در جامعه تهران را به نسبت جمعیت و وسعت آن با میزان و تعداد گناه در شهرستانها مقایسه کنیم، به تفاوت چشمگیری نمی رسیم.

مشکل تهران مشکل تعداد و تنوع گناه نیست؛ هر چند این هم هست.

مشکل تهران غلظت نگاه مادی گرا و از بین رفتن نگاه قدسی و ایمان به غیب است. دیگر کمتر کسی در تهران برای بارش باران به آسمان نگاه می کند. تهرانیها تلاش می کنند تا در زمین ابرها را بارور کنند.

دیگر در تهران کمتر کسی است که معتقد باشد هر قطره باران را ملکی حمل می کند به اذن خدا برای مکانی مشخص. اصلا باران های تهران دیگر پاک کننده نیستند، بلکه به عکس، سربی و کثیف کننده اند!

2

در نمایشگاه امسال کتاب تهران جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با یک دوئل روبروست. از یک سو کتاب «نفحات نفت» رضا امیرخانی و از سوی دیگر کتاب «نه ده» حسین قدیانی. هر دو کتاب پر حاشیه، قابل تأمل و با نویسندگانی جوان و دغدغه مند.

امیرخانی نویسنده باهوشی است. آنقدر باهوش که از هر حاشیه ای برای مطرح شدن آثارش استفاده می کند. حتی ممکن است همین مطلب در سایت ایشان به عنوان بازتاب «نفحات» درج شود.

به یاد دارم در مصاحبه ای گفته بود: مسیر من را مردم مشخص می کنند. مردم از من سراغ نوشته های جدیدم را می گرفتند و همین، نوشتن را پیش رویم گذاشت و مرا از هر فعالیت دیگری منع کرد.

امسال در نمایشگاه کتاب طبق گزارشهای خبری ذکر شده در سایت ایشان، بیشترین سؤالی که از امیرخانی شد در مورد سکوت وی پس از آشوبهای سال گذشته بود. آیا این برای خالق ارمیا کافی نیست تا از لاک غیر سیاسی خود بیرون بیاید؟

ارمیا معتقد بود مؤمن در هیچ چارچوبی نمی گنجد.

آقای امیرخانی! مگر مؤمن غیر سیاسی هم می شود؟! داداش رضا منظورم از سیاست دفاع از احمدی‌نژاد نیست، حمایت از رهبری است و توجه به دغدغه ‌های ایشان.

امیرخانی را باید نه سیاه دید، نه سفید. او نویسنده ای خاکستری است با قلمی جادویی. همین!.

مهدی خانعلی زاده در وبلاگ «از همه جا از همه چیز» نقدی 13 قسمتی نوشته بر «نفحات نفت» که قسمت سیزدهم آن با چاشنی توهین همراه است. «نفحات نفت» یک اثر ژورنالیستی است نه بیشتر و اثر ژورنالیستی هر چه بیشتر با مصادیق و مثال‌ها و ترفندها و حقه ها! همراه باشد حرفه ای تر و موفق تر است.

«نفحات نفت» را باید اینطور دید و از آن تجربه ها را گرفت، نه با نگاه صفر و یکی.

قضیه هک شدن وبلاگ حسین قدیانی و درگیری اش با بلاگفا هم خود ماجرایی است. از عزت و غیرت قدیانی در مقابل بلاگفا کلی ذوق کردیم. اصلا شاید ما هم تصمیم گرفتیم از بلاگفا کوچ کنیم.

قدیانی مطرح شد چون سرباز خوبی بود و اصلا مثل امیرخانی فکر نمی کرد که آلوده به سیاست نیست، بلکه دقیقا مانند ارمیا می دانست که مؤمن در هیچ چارچوبی نمی گنجد. بنابراین در هر قالبی از نثر و شعر گرفته تا وبلاگ و رنجنامه، از انقلاب، رهبری و آرمانهایش دفاع کرد.

سربازهای خوب حتی اگر سرباز صفر هم باشند، سرباز خوبند.

3

در هر حال رضا امیرخانی از خودمان است. حتی اگر خاکستری باشد. حسین قدیانی یک انگشت است و امیرخانی انگشتی دیگر و با این انگشتان است که یک دست، دست می شود.

 

پی نوشت:

الف) اول امیرخانی را آوردم بعد قدیانی را. هم به دلیل ترتب حروف الفبا، هم به دلیل سن و سال!

ب) من که در این رقابت، طرف حسین قدیانی ام. برای همین کتاب امیرخانی را با تأخیر می خرم و نه از نمایشگاه، تا قدیانی رکورد بزند و امیرخانی بداند که خوانندگانش از او چه می خواهند.

ج) شنیده ام آقای امیرخانی معتقدند طرح زلزله توسط رئیس جمهور، اضطراب آور است. اضطراب آور است که باشد. فکر کردن به قیامت و آیه عذاب خداوند هم اضطراب آور است. اینکه نشد برادر.

د) عقده گشایی بلاگفا در حق حسین قدیانی مرا به شک انداخت. دیگر وبلاگم سندش به نام من نیست. به نام بلاگفاست و من اینجا مستأجرم.

ه) زوج ما حفظه الله این مطلب را از نظر گذراند و شعری بر زبان راند با لهجه خاطره انگیز ولایت کازرون از ولایات فارس که ذکرش خالی از لطف نمی باشد!!

حَضَرات کازرونی! بِیلیم، گِله پیش هم نکنیم

دِ بَسَن یکّی و دوتّو، کمُ بیش هم نکنیم

هَمَمو قوم و خویشیم، همسایه‌ی چیش تو چیشیم

قوز نَشیم اِنگا خوروس، چِنگِ تو چیش هم نکنیم

توضیحات: بیلیم: بگذاریم، بس کنیم / بسن: بس است / هممو: همه ما

خدا هنوز از همه کشورهای اروپایی قوی‏تر است!

باسمه تعالی

خداوند به کوهی د ر ایسلند ندا داد تا آه بکشد

کوه آتشفشان آه کشید

آهش خاکستر شد

و خاکستر، آسمان اروپا را فرا گرفت

70 هزار پرواز لغو شد

اقتصاد بند زده‏ی اروپا دوباره ترک برداشت

بورس اروپا سقوط کرد

و این برای مردمی که خدایشان یورو و دلار است یعنی:

بحران

این‏بار نه مانند فیلم‏های هالیوودی نبرد آرماگدونی رخ داد، نه آدم فضایی‏ها با بشقاب پرنده آسمان اروپا را سیاه کردند

فقط کوه آتشفشانی به اراده‏ی خدا آه کشید.

أ لَمْ تَرَ أَنَّ الله يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ ... (سوره حج آیه 18)

ترجمه: آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمان‏ها و كسانى كه در زمين‏اند براى خدا سجده مى‏كنند؟! و (همچنين) خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‏ها و درختان و جنبندگان‏.

صادر کنندگان گُل کنیا اعلام کردند: در نتیجه‏ی لغو پروازها هر روز دو میلیون دلار زیان می‏بینند.

روزنامه‏ی دیلی تلگراف نوشت: لغو پروازها دست کم 30 میلیارد یورو خسارت به بار آورده است.

این حادثه بر دیپلماسی بین‏المللی نیز تأثیر داشت، رئیس جمهور آمریکا، صدر اعظم آلمان، رئیس جمهور فرانسه و نخست وزیر کانادا نتوانستند برای شرکت در مراسم تدفین رئیس جمهور لهستان به این کشور سفر کنند.

اینکه آتشفشانی فعال شود، امر جالب توجه و پیچیده‏ای نیست ولی اینکه مدعیان جانشینی بشر به جای خدا، در برابر چنین پدیده‏ای اینگونه ضربه فنی شوند و از عقل ابزاری و مدرنشان کاری بر نیاید جای تأمل دارد!

 

«آقایان و خانم‏ها! اين چيزي كه در دستان من مي‌بينيد، يك ساعت است. من بر اساس حركت ثانيه‌شمارهاي اين ساعت پنج دقيقه زمان مي‌گيرم و در اين پنج دقيقه از خدا مي‌خواهم كه جان مرا بگيرد.

نفس‌هاي حاضران در سينه زنداني میشود! چشم‌هاي نگران مؤمنان به وجود خدا منتظر پاسخ قاطع خداوند است.

آقايان و خانم‌ها! پنج دقيقه تمام شد و من هنوز زنده‌ام. پس خدايي ... .»

اين ديالوگ در سكانس آغازين فيلم «برد» و از زبان نقش اول اين فيلم كه شخصيت «موسوليني» را بازي مي‌كند بيان مي‌شود. در اين سكانس، موسوليني هنوز به قدرت نرسيده و يك فعال سياسي است كه رهبري يك حزب كمونيستي را بر عهده دارد. این فیلم زندگی واقعی «بنيتو موسوليني» رهبر فاشيست و ديكتاتور بزرگ ايتاليا را به تصوير مي‌كشد.

سكانس پاياني این فيلم‌ چنین است:

«موسوليني كه با هيتلر متحد شده بود در جنگ شكست می‏خورد و از حكومت ساقط می‏شود. مجسمه‏ی او را به زير می‏كشند و با يك دستگاه پرس خرد می‏كنند. همزمان با خرد شدن مجسمه‏ی موسوليني، ديالوگ او در سكانس نخست فيلم پخش می‏شود: آقايان و خانم‌ها! پنج دقيقه تمام شد، خدايي در کار نیست!

موسولینی نمی‏دانست که پنج دقیقه انسان‏ها متفاوت از پنج دقیقه خداوند است.»

 

عقلانیت مدرن، عقل قدسی را تاب نیاورد، اعتقاد و دین را به گوشه‏ی کلیسا و کنج عزلت خانه‏ها راند و به خیال خود با این بهانه که خداوند در عرصه‏ی سیاسی و اجتماعی دست‏وپاگیر است، از جامعه و سیاست دین‏زدایی کرد، اکنون آه آتشفشانی، به امر خدا مناسبات دنیایشان را به هم می‏ریزد، حتی مناسبات سیاسیشان!

نیچه از جمله اندیشمندان سکولار غرب، معتقد بود با ورود به دوران مدرن، خدا دیگر مرده است.

مشهور است وقتی نیچه مُرد، خدا بر سنگ قبرش نوشت: نیچه مرد!

این مشهور اگر چه واقعی نیست ولی صادق که هست. اکنون استخوان‏های نیچه پوسیده و خدا همچنان «فعّال ما یشاء» خدائی‏اش را می‏کند. حتی اگر همه‏ی آدمیان نیچه شوند و انکارش کنند.

گر جمله‏ی کائنات کافر گردند                       بر دامن کبریاش ننشیند گرد

انتشار خاکستر آتشفشان ایسلند در آسمان اروپا، و ناتوانی آن‏ها از مقابله با آن ثابت کرد که هنوز قدرت خدا از همه‏ی کشورهای اروپایی که می‏خواهند خدا در مناسبات اجتماعی و سیاسیشان نباشد، از همه‏ی کشورهایی که مهد سکولاریسم هستند بیشتر است، حتی اگر آنان نپسندند و نپذیرند!

إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (سوره بقره آیه 20)

نشان داد که همه‏ی عالم سرباز او و تحت اراده‏ی اویند و گاهی خداوند با آهی برخاسته از نهاد کوهی، جهانی را به حیرت وا می‏دارد.

 

نگفتنی های این هفته !


1. تا همین چند سال پیش مُد بود هر کسی از پدر و مادرش قهر می کرد، خواننده می شد. انگار حالا مُد شده هر کسی از جمهوری اسلامی قهر می کند، لندن نشین می شود!

حالا چرا لندن و مثلا هند، بنگلادش، ژاپن، تانزانیا و اوگاندا نه؟! نمی دانم ...


2. روز جمعه 14 اسفند ماه، بعد از مدت ها برنامه با محتوای!! زنده رود از سیمای اصفهان پخش شد. محمد رضا ورزی کارگردان ابراهیم خلیل الله و سال های مشروطه به همراه دکتر موسی نجفی و دو بازیگر مهمان این برنامه بودند. برخورد محمد رضا ورزی در مقابل انتقادات استادی مثل نجفی، حالا با هر گرایش سیاسی، به قدری بی ادبانه و جسورانه بود که حالم به هم خورد.

باز گلی به گوشه جمال رضا عطاران که خداییش، خدای تواضع است. مجله زندگی ایرانی مصاحبه ای داشت با رضا عطاران. از او پرسیده بودند: اگر کارگردان و بازیگر نبودی، چه کاره می شدی؟ با همان حالت های مخصوص به خودش گفته بود: دزد خوبی می شدم!!!

ادب در مقابل دانشمندان و بزرگان البته گنج بزرگی است.

3. در برنامه سیاست ایرانی، صادق زیباکلام و عباس سلیمی نمین کلی تو سر و کله ی هم زدند تا رضا خان را تأیید یا رد کنند.

رضا خان را باید در یک پروسه دید. پروسه غربی شدن ایران. پروسه مدرن شدن. الگوبرداری از شیوه ی آتاتورک.

در این پروسه اگر رضاخان راه آهن، دانشگاه، و کارخانه می آورد، راه آهنش برای انتقال نفت است به کشور فخیمه ی انگلیس،

دانشگاه اش برای رودر رویی با حوزه علمیه و خروج مرجعیت حوزه های علمیه در ساحت علم ایرانی، اسلامی،

و کارخانه اش برای آنکه مستشاران اروپایی بیایند، آقایی کنند و اجداد ما، کارگری و نوکری، تا به جای توت خشک، با چایی مان قند بخوریم، و بعد وقتی مریض شدیم، برویم زیر دست همان دکترهای فرنگی!

و اما پیشنهادم به دکتر صادق زیباکلام:

به خاطر مبانی فکری تان فکر می کنم شما بگویید: رضا جان ، مناسب تر است تا رضا خان !!!

پی نوشت این یادداشت را حتما بخوانید

باسمه تعالی

آقای مشایی! همراه هدیه، سمیرا یادتون نره!!

 

جز چندین جوان بیکار، منابع طبیعی خداداد بر زمین مانده و مدیران دلسوزی که فقط در خیال هستند،

در روستای ما خبری نیست!

نگران نشوید. اصلا کار عوامل موساد نیست، اینکه آنتن موبایلتان ناگهانی و یکدفعه - اینجا، در روستای ما - اطراف کوهدشت لرستان ناپدید می شود!!

کلاغ ها

هنوز خبر رسان خوبی اند!

«آقای بقایی رقم پرداخت شده به نمایشگاه عکس های توحیدی! خانم هدیه تهرانی را صد و بیست میلیون تومان ناقابل اعلام کرده و اعتراض فرموده اند: یک عده تنگ نظر بی خبر از صنعت گردشگری که نمی فهمند این عکس ها چقدر جذب توریست می کند، از کاه کوه ساخته، شانتاژ می کنند، زیر سؤال می برند و ...»

آقای مشایی از نمایشگاه عکس های رضا کیانیان دیدن فرموده و تابلویی نیز خریداری کردند. ایشان همچنین ملاقات هایی با سایر سوپر استارها داشته اند.

احتمالا رئیس جمهور، آقای مشایی را به عنوان نماینده دولت در ستاد راهیان نور منصوب می نمایند.

...

دختر همسایه ی ما پارسال از دار قالی افتاد پائین و تیغه کارد قالی بافی رفت توی چشمش!

دکترها گفتند بینایی چشمش که هیچ، خرج عمل زیبایی چشمش چند میلیونی می شود.

مادرش می گوید وقتی خواستگار می آید یک جوری می نشیند و چادرش را یک طوری می گیرد که چشم مشکل دارش دیده نشود!

آقایان! نوستالوژیک نیست این صحنه؟

فوق العاده است!!

جان می دهد سازمان گردشگری قراردادی ببندد با سمیرا مخملباف تا یک فیلم هنری اسکار درو کن از آن در بیاورد!

اصلا چشمان دختر همسایه ما کلی جاذبه توریستی و گردشگری دارد، بگوئید هدیه خانم از آنها چند تا عکس بگیرد تا باورتان شود!!

می گویم اینها به کنار، بیائید در روستای ما یک قمار خانه بزنید، همه بیایند شرط بندی کنند سر اعتقادات این ملت!

باور کنید اندازه بودجه نظامی آمریکا برگشت سرمایه دارد، تازه تا علما خبر این ده کوره را بفهمند جمعش کرده اید!!

طرح خوبی است دیگر، کارشناسی شده هم که هست!

میشود 120 میلیون تومان

نه؟ خوب 12میلیون چی؟

12 هزارتومان که دیگر می ارزد!!

راستی آقای بقایی! دختر شما تا به حال از دار قالی افتاده پائین، کارد قالی بافی چشمش را پاره کند؟

مرضیه می گوید هنوز چشمش می سوزد!

...

اصلا یک طرح دیگر:

بهتر نیست خانم هدیه تهرانی را ببرید تحت پوشش کمیته امداد، تا همانطور که ایشان حامی دولت شده اند، طرفدار آرمان های امام هم بشوند؟!

...

یکی از پیرمردهای روستای ما که دیگر توان زراعت ندارد، درختانی وسط حیات خانه شان کاشته و هر روز آنها را با آفتابه سیراب می کند.

آقایان! چگونه با دخیل بستن به آفتابه هایی این چنین می خواهید درخت حقانیتتان را آبیاری کنید!!

خدا کند آقای مشایی بشود مسؤول ستاد راهیان نور!

بعد کلاغ ها خبر بیاورند که پای ایشان سر خورده روی مین و متأسفانه زبان و پایشان به ملکوت پیوسته است تا دیگر به هیچ نمایشگاه عکسی نروند و در ساحت علم و دین و فرهنگ نظریه پردازی نکنند!

و هم چنان به خدمت در دفتر ریاست جمهوری مشغول شوند.

...

مترسک هایی چنین رقصان در باد، هرگز نمی توانند اعتقاد و رأی ما را برگردانند

ما فرزندان روح الله ایم که قلب شکسته و تکه تکه ی او را به ارث برده ایم

تکه ای از قلبمان در جماران است، تکه ای در بهشت زهرا و تکه ای در حسینیه آیت الله خامنه ای

و رئیس جمهورمان حرمت دار و پاسدار قلب های تکه تکه ی ماست.

-----------------------------------------------------

پی نوشت:

1. حقیقت آن است که خود من به مطالب خبرگزاری های مختلف در مورد مشایی اکتفا کردم!

2. دو تن از دوستان امین و صدیقم، متن کامل صحبت های مشایی را خوانده و شنیده اند. و اما نتیجه: ایرادی در صحبت های مشایی نبود.

3. مرددم، اعتماد به صحبت های دوستان امینم به عدالت نزدیک تر است یا خبرگزاری ها!!