پیش مطالعه:

مدتی این مثنوی تاخیر شد، عفو بفرمائید که از سلطان جز انتظار کرم نیست.

مطلبی از بنده کار شد در سایت خبری رجانیوز، پیرامون تحلیل سرمقاله آقای نصیری در فصلنامه سمات، بعد آقای سالاری آن را نقد کرد. بعد ما نقد آقای سالاری را نقد کردیم ولی متاسفانه دوستان رجا کم لطفی کردند و حق حقیر را در پاسخ به نقد آقای سالاری نادیده گرفتند!!!

ماهم مطلب را گذاشتیم در وبلاگمان، قضاوت هم به عهده شمای خواننده محترم یا محترمه!


پاسخی بر" نقد روش شناختی یادداشت نقد سمات نصیری"

درج مطلبی از بنده حقیر با عنوان "نقد سمات نصیری" در ستون یادداشت سایت خبری رجانیوز، یادداشتی انتقادی را در پی داشت با عنوان " نقد روش‌شناختی بر نقد سمات نصيري"‌ از جناب آقای محمد مهدی سالاری که توضیحاتی پیرامون مطلب ایشان خدمت خوانندگان فهیم مطالب فوق از باب دفاع و کشف حقیقت ضروری است.

قبل از ورود به بحث از توجه آقای سالاری و سایر خوانندگان محترم، برای رصد این جریان و دقت در مرقومه نوشته شده‌ی اینجانب سپاسگزارم، چرا که شناخت جریان های فکری و نحوه ظهور و بروز اجتماعی- فرهنگی آن‌ها از بسیاری آسیب‌ها جلوگیری می‌کند. هر چند از برادرمان انتظار عنایت بیشتری می‌رفت

واما نکات مورد توجه؛

1-در ابتدا متذکر می‌شوم که عنوان مطلب "نقد سمات نصیری" از سوی تحریریه  سایت رجانیوز انتخاب شده است نه نویسنده مطلب.

عنوان مطلب اینجانب "غربالی دیگر در مبانی فکری انقلاب اسلامی"بود که به هر دلیل، توسط دوستان رجانیوز تغییر یافت. بنابراین بحث نقد سرمقاله آقای نصیری مطرح نبوده است بلکه بیان تناقضات میان نظر و عمل ایشان در چارچوب فصلنامه سمات با توجه به رویکرد و دیدگاهشان در سرمقاله مورد نظر بوده و لذا ایراد اول سالبه به انتفاع موضوع است و ناوارد، ضمن آنکه خلاصه و مهترین قسمت‌های سرمقاله، در مطلب ذکر شده و اصلا قصد نقد علمی در میان نبوده چرا که رویکرد کلی و کلیات بحث مدیر مسئول سمات در سرمقاله‌یشان محل اختلاف و اشکال است، جای نقد علمی در نشریات علمی-تخصصی است نه رسانه‌ای عمومی.

2- پیرامون دغدغه رهبر انقلاب درجهت تولید علوم انسانی- اسلامی و بومی سخن گفته اید و نشریات سمات و مهرنامه را در همین راستا ارزیابی کرده‌اید. در حالیکه رویکرد نشریه‌ای مثل مهرنامه، تولید علم با چهره مدرنیته‌ی غربی و سکولار است و فصلنامه‌ی سمات که تمام میراث فلسفه و عرفان اسلامی را  هم ردیف انحراف مدرنیته می‌داند و با چهره مکتب تفکیک به میدان آمده، اصلا قابل قیاس با مهرنامه نیست. یکی می‌خواهد انقلاب اسلامی را لباس غربی بپوشاند و دیگری لباس تفکیک، کجا این نشریات در راستای دغدغه رهبر انقلاب هستند؟!

 مهر نامه که امام و انقلاب را از غربال آزادی و پیشرفت عبور می‌دهد و سمات که از غربال  رویکرد مکتب تفکیک و در نهایت خروجی آن‌ها می‌شود امام طرفدار آزادی به شیوه غرب و امامی که اهل امر به معروف و نهی از منکر نیست و بیاناتشان در ظرف زمانی خود قابل استناد است، امام طرفدار ژاپن اسلامی و توسعه به سبک مالزی و یا امامی صرفا روایی که در واقع، چنین رویکردهایی هدم امام (ره) است.  

مرا توبیخ کرده‌اید به دلیل انتقاد از سمات و واگذاشتن مهرنامه، برای اطلاع شما و سایر خوانندگان محترم، ناگزیرم به عرض برسانم که بنده حقیر در نقد سرمقاله آقای قوچانی در شماره دوم مهرنامه مطلبی را با عنوان "تغییر تاکتیک با پس زمینه مذهب" نوشته‌ام که در روزنامه کیهان مورخ  21/2/89 و ستون دیدگاه سایت رجانیوز کار شده است.

التفات می‌فرمائید که قرار نیست از چاله به چاه بیفتیم و برای فرار از مهرنامه به سمات چنگ بزنیم.

اتفاقا چنین نقدهایی در راستای صحبت‌های مقام معظم رهبری مبنی بر آزاد اندیشی علمی و رسیدن به مدینه‌ای فاضله در جهت تحقق علوم انسانی بومی و دینی است.

آیا تزریق یک تفکر همراه با حذف و مورد حمله قرار دادن تفکر عرفانی- فلسفی اندیشمندان انقلاب، یک حرکت اساسی برای تحقق مطالبه‌ی رهبر معظم انقلاب در علوم اسلامی- انقلابی است؟! اصولا انتقادات وارده بنده بر سمات، دقیقا در راستای پربار شدن فضای نقد و آزاداندیشی مورد نظر معظم له است پس چرا چنین آشفته‌اید؟!

چرا برای اثبات حال افراد متوسل به گذشته آنان می‌شوید. سابقه خوب چه ارتباطی به تفکر فعلی افراد دارد، حتی سابقه‌ی نیک یک فرد، اگر بدون در نظر گرفتن مبانی فکری او ارزشیابی گردد خطاست. هرچند برای نویسنده این وجیزه ناقابل به هیچ وجه موضع گیری‌هایی چنین، دور از انتظار نبوده است؛متوسل شدن به گذشته افراد برای تبرئه‌ی حال فعلیشان و چشم بستن بر واقعیت به دلیل خودی بودن صاحب دیدگاه.

مگر می‌شود  فعل افراد، چه در گذشته،، چه در حال و چه در آینده را بدون در نظر گرفتن مبانی تفکری و مبادی میلی آنان تحلیل کرد؟!

جمله معروف حضرت امام خمینی آنجا که فرمودند:" آنان با ما هستند که تا آخر با ما باشند" را سرلوحه راه قرار دهیم  تا یادمان نرود که چرا سابقه زبیر، آینده‌ی اورا با امام علی(علیه السلام) پیوند نزد بلکه مبانی فکری و مبادی میلی او بود که خط قرمز بر سابقه او کشید و او را مقابل امام قرار داد.

بهتر است قبل از هر قضاوتی تکلیف خویش را مشخص کنیم که در مقام  تحلیل یک رویکرد و جریان، شخص محوریم یا دین محور، ولایت محور و اندیشه محور؟!

سابقه آقای نصیری در نقد جریان توسعه گرای غربی، البته بر کسی پوشیده نیست ولی آیا به دلیل این سابقه، تفکر و سرمقاله ایشان نباید مورد بحث و کنکاش قرار گیرد؟!

البته احساس می‌کنم کسانی که از ایرادات من به سرمقاله سمات دلخور شده‌اند، اشکال به سرمقاله را اشکال به شخص نویسنده‌ی آن، یعنی آقای نصیری گرفته‌ و از جریان و تفکر مورد بحث قرار گرفته شده غافل مانده‌اند و الا خاستگاه فکری و رویکرد نظری به مباحث غرب‌شناسانه آقای سالاری و بنده وجوه مشترک بسیاری دارد.

3- در بخش سوم از انتقاد، نویسنده محترم "نقد روش‌شناختی"، با مغالطه‌ای عجیب، نفی کلی فلسفه و عرفان اسلامی در سرمقاله نصیری را، نقد بر ملاصدرا و ابن عربی دانسته و انتقادات اینجانب را سیاسی و شعاری بیان کرده‌اند درحالیکه اتهام ایشان به شعارزدگی و سیاست زدگی مطلب حقیر، راه فرار مناسبی برای پاسخ ندادن به انتقاد وارده به آقای نصیری نیست!

ایشان سپس طرح مباحث هم‌سو با سرمقاله را، از سوی بزرگان مختلف فعلی، مصداق آزاداندیشی در سمات بیان می‌کنند

آیا استفاده ابزاری آقای نصیری از مباحث امام(ره)، شهید آوینی وحتی طرح ناقص جلسه نقد معاد جسمانی آیت الله مصباح، آزاد اندیشی است؟!

نقد فلسفه و عرفان با نفی آن متفاوت است.حضرت امام، علامه طباطبائی، آیت‌الله جوادی‌آملی و بسیاری دیگر ازعلما بر نظریات طرح شده در فلسفه و عرفان و حتی بر تقریرات یکدیگر نقد دارند ولی از بیانات این بزرگواران، اگر چه ظاهری تند نیز داشته باشد به هیچ وجه نفی فلسفه و عرفان استنباط نمی‌شود.

 شما از سرمقاله آقای نصیری ، آن‌جا که مدرنیته، فلسفه و عرفان را از حجاب‌ها و موانع رجوع به قرآن و معارف اهل‌البیت(علیهم السلام) می‌دانند، نقد استنباط می‌کنید یا نفی ؟!

4- آقای سالاری در بخشی از نقدشان مرقوم فرموده‌اند:"نگاهی به فهرست کسانی که در اولین شماره سمات مطلب داشته‌اند برعکس آنچه شما نقطه ضعف دانسته‌اید و تخریب کرده‌اید، نقطه قوت جدی سمات و گویای عزم جدی پدیدآورندگان آن برای وحدت نیروهای انقلابی و ولایتی برای "گشودن جبهه فرهنگی و علمی" علیه علوم انسانی غربی است."

برادر محترم، وقتی آقای نصیر ی در سرمقاله خویش آثار کسانی را که در صغرائیات با آن‌ها اختلاف داریم را زیانبارتر می‌خوانند و فلسفه و عرفان سلامی را هم ردیف مدرنیته می‌دانند  چگونه می‌توانند وحدت آفرین باشند؟!

آیا نام کسانی که در فصل‌نامه سمات آمده است خود برای آن مطلب نوشته‌اند یا مطالبی از ایشان، به صورت ناقص و نقل قولی آورده شده است، آیا حضرت امام، شهید آوینی و آیت الله مصباح برای سمات مطلب فرستاده‌اند؟!

آیا نقد عالمانه یک استاد فلسفه بر نکاتی از فلسفه ملاصدرا در باب معاد جسمانی آن هم با دید احترام را، ابزاری کردن و در جهت نظر خویش قرار دادن یک شیوه اخلاقی است؟!

هجمه به یک تفکر توسط افراد همان تفکر به چه معناست؟

اگر سمات را خوانده‌اید لطفا پاسخ دهید که از منظر آن مجله اختلاف امثال ما با غربی‌ها در کبرائیات است یا در صغرائیات؟!

حتما پاسخ اختلاف در کبری است و اگر از مدیر مسئول سمات بپرسید خطر تفکر غربی‌ بیشتر است یا تفکر شیعیان با رویکرد عارفانه و فیلسوفانه بر اساس سرمقاله سمات چه جوابی دارند؟!

به طور مبنایی دشمن را با خودی در یک ردیف قرار دادن و حتی زیانبارتر دانستن از نظر شما بصیرت است یا رهاوردی جدید در غربالی دیگر از انقلاب اسلامی منتها از جنس غربال مبانی و اصول؟!

اتفاقا از ایرادات ما به سمات، نحوه گزینشی چیدن مطالب بزرگان، به نحوی است تا به خواننده، این‌گونه القا ‌کند که این بزرگان نیز، چنین تفکری دارند. آیا این استفاده ابزاری از نظر شما، آزاداندیشی است و ابزاری نیست؟!

اگر آقای نصیری در نشریه خویش از مطالب آقای حکیمی و سیدان استفاده می‌کرد البته منطقی می‌نمود ولی استفاده ایشان از مطالب امام و آوینی و ... که همه انصاف می‌دهیم مخالف رویکرد نصیری در سرمقاله‌یشان است، صرفا برای نشان دادن حقانیت مطلب خویش و موجه جلوه دادنش، ابتدا به ساکن امری غیر اخلاقی و غلط است. چنین عمل و رویکردی چه ارتباطی با فرمایش مقام معظم رهبری دارد که اگر مطلبی مخالف نظر ایشان بود اشکال ندارد. کجا رهبری فرموده‌اند که از بعضی نظرات اشخاص صاحب فکر، استفاده شود، برای تائید نظر مخالف آن‌ها؟! کجا ایشان یک عمل غیر اخلاقی را تجویز کرده‌اند برای آنکه خود را موجه سازیم و حقانیت خویش را به اثبات برسانیم؟!

5- از استناد بنده به اندیشه امام گله کرده اید و از لزوم اجتهاد در آرای ایشان گفته‌اید ولی می‌شود بفرمائید تفکیک یک شخصیت واحد مثل امام خمینی(ره) برای اثبات یک نوع تفکر در کلام شما به چه معناست؟

مگر می‌شود یک شخصیت را به نوعی تفکیک کرد و بعد گفت ما امام روایی را قبول داریم نه امام فلسفی را؟! -متاسفانه این نکته که در نقد این برادر عزیزمان امده  با مطالب طرح شده در سمات کاملا هم‌خوانی دارد-

مگر می‌شود امامی را که از حدیث ثقلین می‌گوید قبول کرد،  پشتوانه و هزینه خود نمود و امامی را که تفسیر سوره حمدمی‌گوید و دعای سحر می‌نویسد قبول نداشت و بر آن تبصره زد و به راحتی قائل به تفکیک ساحات فکری انسان‌ها شد؟!

انسان در همان لحظه که نظر حضوری به موضوعی دارد وجه تفکری و اندیشه ورزی او نیز فعال است حضرت امام(ره)، شخصیت واحدی بودند که در عین فقیه بودن، فیلسوف است و در عین فیلسوف بودن عارف سالکی است که در معارف قرآنی تدبر کرده است و بر این اساس انقلابی دینی را پی‌ریزی می‌کند حضرت امام و دیگر بزرگان در باب فلسفه و عرفان، استقلالی برای این علوم قائل نبودند و یا اعتقاد نداشتند که به وسیله این علوم به دینی می‌رسیم غیر از اسلامی که قرآن و حدیث و ظاهری غیر از شریعت در آن میدان‌داری کند بلکه معتقد بودند که این علوم ابزار فهم دین هستند؛ هم می‌توانند در دریای دین ما را به غواصی ببرند و از حد ظاهر بگذرانند و هم می‌توانند ما را با مراتب عالیه آشنا کرده، به پرواز در آورند.

در حالیکه همه وضو می‌گیریم، نماز می‌خوانیم و ملتزم به ظواهر شریعتیم چگونه است که پیامبر با همین احکام به معراج می‌رو، به مقام "قاب قوسین او ادنی" می‌رسد و ما در نیت حداقلی احکام متوقفیم. اصلا سیر از ظاهر به باطن و به باطن باطن چگونه میسر است؟!

از دفع شبهه و اصلاح نیات تا مطابقت دادن نیات  و اعمال با قرآن و حدیث کار کدام میدان‌دار است؟!

فهم برین و عمل مقرب در دین آیا یک دستگاه فکری و زبان خاص نمی‌طلبد؟!

آیا قائل به این هستید که احکام باید در حد ظاهر باقی مانده و بدن سیر در باطن عمل گردد، اگر قائل به یک حداقل در دین هستید پس نبی مرسل و امام برای چیست؟!

در هر حال یا قائل به فهم برین از دین، قرآن و سنت هستیم یا نه، اگر نیستیم که تکلیف روشن است و تحجر، صورت چنین دینی خواهد بود و اگر قائل به آن باشیم که دین اسلام دارای حقایق عالیه‌ای است که در قرآن و حدیث بیان شده، باید به فهم برین آن رسید که در چنین صورتی، پاسخگویی به این سوال ضروری است که چگونه و با چه ابزاری فهم برین دین میسر می‌شود؟!

حال، بحث بر سر نقد این علوم است یا نفی آن؟!

انصاف می‌دهید که از سیاق کلام آقای نصیری نفی این علوم برداشت می‌شود نه نقد ‌آن‌ها.

مسلما در این جایگاه همه این علوم مستقلا و بدون نظر به حق و متصل شدن به صفات الهی دامی از دام‌های شیطان است حال چه عارف باشد چه فقیه و چه فیلسوف، حتی اگر جامع تمام این علوم هم باشد هیچ فرقی نمی‌کند.

چرا جلسه 5 تفسیر امام خمینی، آخرین جلسه تفسیر ایشان شد و تفسیر امام در بسم الله متوقف ماند، چه کسانی و با چه تفکری مانع ادامه این تفسیر نورانی شدند؟!

بد نیست جلسه 5 تفسیر سوره حمد امام را مجددا مرور کنیم تا روشن شود امام چگونه بین این علوم مختلف برای اتحاد و رفع سوءظن‌ها تلاش داشتند، در حالیکه آقای نصیری در سرمقاله خویش بنا را بر مقابله و نفی گذاشته‌اند تا آنجا که خطر این نوع تفکر- که امام از بزرگان آن به شمار می‌روند- را زیانبارتر از خطر مدرنیته و غرب می‌پندارند آنجا که می‌نویسند:

"...از سوی دیگر نمی‌توان از کنار اختلاف در صغری نیز به سادگی گذشت؛ چرا که اگر در صغری دچار خطا شده و مفاهیم را بر مصادیقی غلط تطبیق دهیم نتیجه و حاصل کار ، با آنان که از اساس منکر کبری هستند، تفاوت زیادی نخواهد داشت و ای بسا نتایج زیانبارتری در پی داشته باشد"

6- در وجیزه ناقابل حقیر این نکته طرح شده که آقای نصیری  وقتی از اتحاد در کبری میان عالمان شیعه و اختلاف در صغری و مصادیق سخن می‌گویند در مورد ملاصدرا دو پهلو سخن می‌گویند.

توجه ایشان، آقای سالاری و سایر خوانندگان محترم را به این سخن رهبر معظم انقلاب معطوف می‌دارم که فرمودند:" امام(ره) چکیده و زبده مکتب ملاصدرا ست نه فقط در زمینه فلسفی آن که در زمینه عرفانی هم همین‌طور(8/9/86)"

حال این سخن مقام معظم رهبری را چگونه با مطالب سمات جمع می‌کنید؟! اصلا چرا رهبر کبیر انقلاب در نامه به گورباچوف توصیه به مطالعه‌ی اسفار ملاصدرا می‌نماید؟!

7- در بخش پایانی مطلب آقای سالاری چنین آمده است:" مهدی نصیری، استاد حکیمی، مکتب تفکیک- که خود شامل چندین نحله و مکتب مختلف است- مرحوم منیرالدین حسینی، استاد میرباقری و استاد خسروپناه، نه تنها قائل به امکان فلسفه‌ای دیگر، بلکه همگی برای ایجاد نظام عقلانی و فلسفی مبتنی بر کتاب و سنت حتی صاحب برنامه پژوهشی هستند!"

برادر عزیز، اثبات شیء نفی ماعداء نمی‌کند. اینکه این بزرگواران قائل به فلسفه‌ای دیگر هستند پاسخ مطالب سرمقاله آقای نصیری و دیدگاه ایشان در مورد فلسفه و عرفان اسلامی نیست و همچنین انتقاد به ابزاری عمل کردن آقای نصیری در فصلنامه‌یشان.

از بخش انتهایی مطلب شما چنین بر می‌آید که استاد خسروپناه مورد تائید شماست برخلاف میل، ناگزیر به بیانم که آقای خسروپناه در کتاب اخیر خویش، یعنی جریان شناسی فکری ایران معاصر، مهدی نصیری را از نظر فکری وامدار گروهی در طالقان می‌داند که به تعبیر ایشان جزو تجدد ستیزان سنتی آن هم به  شکلی که استاد در کتاب خویش ذکر می‌کند هستند، که بنده به دلیل ارادتم به آقای نصیری و به قول شما خودی بودن ایشان، از بیان آن خودداری می‌کنم.

8-آقای سالاری نام مطلب خویش را نقد روش شناختی و ساختاری برگزیده‌اند که متاسفانه تا انتهای مطلب، آنچه نقد داشته‌اند نه ساختاری و روشی بلکه محتوایی بوده است و دلیل این انتخاب عنوان برای من نامعلوم. از آنجا که نمی‌دانم عنوان مطلب ایشان همانند مطلب اینجانب تغییر کرده و یا مطلب ایشان به صورت کامل بیان شده یا خیر، در این مورد قضاوت را شایسته نمی‌دانم.

ای کاش آقای سالاری نیز با "فحش نامه سیاسی" نخواندن مطلب حقیر، جانب ادب و انصاف را نگاه می‌داشتند

ضمن تشکر از ایشان و همه خوانندگان به دلیل توجهشان به یادداشت حقیر، به بی‌سوادی خویش اقرار می‌کنم و توصیه ایشان را مبنی بر مطالعه بیشتر رهنمود راه. چنان که تا به حال چنین کرده‌ام و از خدای متعال با دعای خیر دوستان، امید هدایت دارم.

در پایان راهکار را همان می‌دانم که امام خمینی (ره)در تفسیر سوره حمد بیان فرموده‌اند، این‌که جایگاه هر علمی مشخص شود و علوم مختلف از قبیل فلسفه، فقه، عرفان، کلام و... نه تنها با هم مغایرت ندارند بلکه هر کدام در جهت تعالی انسان نقش ویژه‌ای بر عهده دارند و باید بنا را بر جمع این علوم گذاشت نه حذف آن‌ها.

به عنوان حسن ختام، فرازهایی از جلسه پنجم تفسیر سوره حمد امام خمینی(ره) را تقدیم می‌کنم:

 "گاهى وقتها اختلافاتى كه بين اهل نظر و اهل علم حاصل مى‏شود، براى اين است كه زبانهاى يكديگر را درست نمى‏دانند. هر طايفه‏اى يك زبان خاصى دارند.

نمى‏دانم اين مثل را شنيده‏ايد، كه سه نفر بودند: يكى فارس بود، يكى ترك بود، يكى عرب، اينها راجع به ناهارشان كه چه بخوريم بحث كردند، فارس گفت: «انگور مى‏خوريم». عرب گفت: «خير عِنب مى‏خوريم». ترك گفت: «خير ما اينها را نمى‏خوريم، ما اوزوم مى‏خوريم». اينها اختلاف كردند براى اينكه زبان يكديگر را نمى‏دانستند. بعد مى‏گويند يكى آمد و رفت انگور آورد، همه ديدند كه يك چيز است، يك مطلب، در زبانهاى مختلف. يك مطلب است، اما زبانها مختلف است در آن."

 

"من اشكالم اين است كه همه را رد نكنيد، نه اينكه همه را قبول كنيد، همه را رد نكنيد. اينجا هم همين است حرفم كه گمان نكنيد هر كس يك مطلب عرفانى گفت، يك حرف عرفانى زد، او كافر است. ببينيد كه چه مى‏گويد. اول آدم بفهمد مطلبى كه اين آدم مى‏گويد چيست؛ بعد از اينكه فهميد چيست، آن وقت گمان ندارم كه [انكار كند او را.] اين همان قضيه انگور و عنب و اوزوم است. همان قضيه است، شما از آن تعبير مى‏كنيد به كذا، و يكى عليت و معلوليت مى‏گويد، ديگرى سببيت و مسببيت مى‏گويد و آن [ديگر] ظهور و مظهر مى‏گويد؛ و اينها وقتى هم مى‏رسند به آنجايى كه ما چطور تعبير كنيم از يك موجودى كه همه جا هست و هيچ يك از اين اشياء هم نيست، يك وقت مى‏بينيد كه مى‏گويد: عَلِىٌّ يَدُ اللَّهِ، عَلِىٌّ عَيْنُ اللَّهِ. مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمَى‏، آنكه با تو تعهد كرد، با خدا تعهد كرد، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ. [اما آيا اين‏] «فوق» معنايش اين است كه دستى روى دست ديگر قرار بگيرد يا «فوق» معنوى است، فوقى است كه تعبير ندارد، فوقى است كه نمى‏توانيم يك تعبيرى از آن بكنيم كه حق تعبير باشد؟"

 

 "عمده نظر من به اين بود كه اين سوء تفاهم برداشته بشود، و اين اختلافى كه در مدرسه هست و بين اهل علم است، برداشته بشود؛ و جلوى معارف گرفته نشود. اسلام، فقط عبارت از احكام فرعيه نيست؛ فرعند اينها، اساس، چيز ديگر است، نبايد ما اصل را فداى فرع بكنيم"

 

"در هر صورت اين سوء ظنها، و اين جداكردن [يك عده‏]، خودشان را از يك خيراتى، اين موجب تأثر است كه يك حوزه‏اى از يك خيراتى كه هست، محروم بماند؛ حتى از فلسفه كه يك امر عادى است، تا برسد به آن مسائل ديگر؛ و عمده اين است كه به مطلب يكديگر نرسيده‏اند؛ چون نرسيده‏اند، اين صحبتها پيش آمده؛ اگر برسند به مطلب يكديگر، نزاعى در كار نيست"