بسم الله الرحمن الرحیم

1

در مورد مسأله زلزله در تهران آنقدر اخبار زیاد شده که حتی غیر تهرانیها نیز حساس شده‌اند. در میان همه اظهارنظرها، آیت الله سید احمد خاتمی نکته بجایی را مطرح کردند، دلیل همه زلزله ها گناه نیست و برخی جنبه امتحان برای مؤمنین دارد. مراقب باشیم که با این بحثها خدای ناکرده کسی را دلشکسته نکنیم.

حقیقتا مادری که فرزندش را در زلزله بم از دست داده یا کودکی که پدر و مادرش را در زلزله منجیل، با درج اخبار زلزله و ارتباط آن با گناه چه احساسی خواهند داشت؟

از ابو سعید ابوالخیر آموخته ام که اگر اهل تهذیب و معرفت نیستم، منع اهل تهذیب و معرفت نکنم. با نظر آیت الله خوشوقت از جهت ارتباط زلزله تهران با گناه کاملا موافقم، ولی تسرّی دادن مسائل تهران به همه ایران را درست نمی دانم.

اگر میزان و تعداد گناه در جامعه تهران را به نسبت جمعیت و وسعت آن با میزان و تعداد گناه در شهرستانها مقایسه کنیم، به تفاوت چشمگیری نمی رسیم.

مشکل تهران مشکل تعداد و تنوع گناه نیست؛ هر چند این هم هست.

مشکل تهران غلظت نگاه مادی گرا و از بین رفتن نگاه قدسی و ایمان به غیب است. دیگر کمتر کسی در تهران برای بارش باران به آسمان نگاه می کند. تهرانیها تلاش می کنند تا در زمین ابرها را بارور کنند.

دیگر در تهران کمتر کسی است که معتقد باشد هر قطره باران را ملکی حمل می کند به اذن خدا برای مکانی مشخص. اصلا باران های تهران دیگر پاک کننده نیستند، بلکه به عکس، سربی و کثیف کننده اند!

2

در نمایشگاه امسال کتاب تهران جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با یک دوئل روبروست. از یک سو کتاب «نفحات نفت» رضا امیرخانی و از سوی دیگر کتاب «نه ده» حسین قدیانی. هر دو کتاب پر حاشیه، قابل تأمل و با نویسندگانی جوان و دغدغه مند.

امیرخانی نویسنده باهوشی است. آنقدر باهوش که از هر حاشیه ای برای مطرح شدن آثارش استفاده می کند. حتی ممکن است همین مطلب در سایت ایشان به عنوان بازتاب «نفحات» درج شود.

به یاد دارم در مصاحبه ای گفته بود: مسیر من را مردم مشخص می کنند. مردم از من سراغ نوشته های جدیدم را می گرفتند و همین، نوشتن را پیش رویم گذاشت و مرا از هر فعالیت دیگری منع کرد.

امسال در نمایشگاه کتاب طبق گزارشهای خبری ذکر شده در سایت ایشان، بیشترین سؤالی که از امیرخانی شد در مورد سکوت وی پس از آشوبهای سال گذشته بود. آیا این برای خالق ارمیا کافی نیست تا از لاک غیر سیاسی خود بیرون بیاید؟

ارمیا معتقد بود مؤمن در هیچ چارچوبی نمی گنجد.

آقای امیرخانی! مگر مؤمن غیر سیاسی هم می شود؟! داداش رضا منظورم از سیاست دفاع از احمدی‌نژاد نیست، حمایت از رهبری است و توجه به دغدغه ‌های ایشان.

امیرخانی را باید نه سیاه دید، نه سفید. او نویسنده ای خاکستری است با قلمی جادویی. همین!.

مهدی خانعلی زاده در وبلاگ «از همه جا از همه چیز» نقدی 13 قسمتی نوشته بر «نفحات نفت» که قسمت سیزدهم آن با چاشنی توهین همراه است. «نفحات نفت» یک اثر ژورنالیستی است نه بیشتر و اثر ژورنالیستی هر چه بیشتر با مصادیق و مثال‌ها و ترفندها و حقه ها! همراه باشد حرفه ای تر و موفق تر است.

«نفحات نفت» را باید اینطور دید و از آن تجربه ها را گرفت، نه با نگاه صفر و یکی.

قضیه هک شدن وبلاگ حسین قدیانی و درگیری اش با بلاگفا هم خود ماجرایی است. از عزت و غیرت قدیانی در مقابل بلاگفا کلی ذوق کردیم. اصلا شاید ما هم تصمیم گرفتیم از بلاگفا کوچ کنیم.

قدیانی مطرح شد چون سرباز خوبی بود و اصلا مثل امیرخانی فکر نمی کرد که آلوده به سیاست نیست، بلکه دقیقا مانند ارمیا می دانست که مؤمن در هیچ چارچوبی نمی گنجد. بنابراین در هر قالبی از نثر و شعر گرفته تا وبلاگ و رنجنامه، از انقلاب، رهبری و آرمانهایش دفاع کرد.

سربازهای خوب حتی اگر سرباز صفر هم باشند، سرباز خوبند.

3

در هر حال رضا امیرخانی از خودمان است. حتی اگر خاکستری باشد. حسین قدیانی یک انگشت است و امیرخانی انگشتی دیگر و با این انگشتان است که یک دست، دست می شود.

 

پی نوشت:

الف) اول امیرخانی را آوردم بعد قدیانی را. هم به دلیل ترتب حروف الفبا، هم به دلیل سن و سال!

ب) من که در این رقابت، طرف حسین قدیانی ام. برای همین کتاب امیرخانی را با تأخیر می خرم و نه از نمایشگاه، تا قدیانی رکورد بزند و امیرخانی بداند که خوانندگانش از او چه می خواهند.

ج) شنیده ام آقای امیرخانی معتقدند طرح زلزله توسط رئیس جمهور، اضطراب آور است. اضطراب آور است که باشد. فکر کردن به قیامت و آیه عذاب خداوند هم اضطراب آور است. اینکه نشد برادر.

د) عقده گشایی بلاگفا در حق حسین قدیانی مرا به شک انداخت. دیگر وبلاگم سندش به نام من نیست. به نام بلاگفاست و من اینجا مستأجرم.

ه) زوج ما حفظه الله این مطلب را از نظر گذراند و شعری بر زبان راند با لهجه خاطره انگیز ولایت کازرون از ولایات فارس که ذکرش خالی از لطف نمی باشد!!

حَضَرات کازرونی! بِیلیم، گِله پیش هم نکنیم

دِ بَسَن یکّی و دوتّو، کمُ بیش هم نکنیم

هَمَمو قوم و خویشیم، همسایه‌ی چیش تو چیشیم

قوز نَشیم اِنگا خوروس، چِنگِ تو چیش هم نکنیم

توضیحات: بیلیم: بگذاریم، بس کنیم / بسن: بس است / هممو: همه ما